جرأت و شهامت داشته باشید!

دل و جرأت در زمانه ما چندان خریداری ندارد. بعضی‌ها می‌گویند تهور و جرأت مال سربازها است، یا آتش نشان‌ها یا…. یاد می‌گیریم که پای خود را از گلیم کوچکمان درازتر نکنیم چون جسور بودن خطرناک است.یاد می‌گیریم ریسک نکنیم، توجه کسی را جلب نکنیم، با غریبه‌ها حرف نزنیم، خلاف عقیده جمع حرف نزنیم، فکر هم نکنیم. یک زندگی کاملاً منفعلانه!جرأت نمی‌کنیم از کاری که دوستش نداریم دست بکشیم. جرأت نمی‌کنیم رابطه‌ای را که مدت‌هاست مرده قطع کنیم. نمی‌توانیم علیه یک رئیس بی‌منطق و زورگو قد علم کنیم.

 

منتظریم ببینیم جریان زندگی، ما را به کدام سو می‌برد تا ما نیز به آن سمت برویم و امیدواریم این جریان ما را به جاهای خوب ببرد. ما برای شروع نکردن کارها، ادامه دادن روش‌های قبلی و دنباله‌روی اشتباه از دیگران، همیشه دلایل خوبی داریم: در جمع صحبت نمی‌کنیم چون چیزی برای گفتن نداریم.

تقاضای اضافه حقوق کردن خوب نیست؛ تا سال بعد که موقعیت مناسب شود باید صبر کرد… صحبت از عقیده و احساس واقعی خود عاقلانه نیست، چون فکر می‌کنند ما عجیب و غریب هستیم و…. اما بیایید هر چه که هستیم لااقل فرزندانمان را مانند خودمان، منفعل و بی جرات پرورش ندهیم.

دل و جرأت به چه معنا است؟ می‌گویند شهامت فقدان ترس نیست، بلکه داشتن عزم انجام کار با وجود احساس ترس است.

افراد با جرأت هم می‌ترسند، اما نمی‌گذارند ترس آنها را فلج کند. در عوض، آنهایی که بی‌شهامت‌اند، اغلب تسلیم ترس می‌شوند که خود این موضوع در تشدید احساس ترس در بلند‌ مدت مؤثر است.

وقتی فرد با دوری جستن و فرار کردن از انجام کاری که از آن وحشت دارد، احساس راحتی خیال می‌کند، به نوعی تشویق می‌شود باز هم در آینده چنین رفتاری را در پیش بگیرد.

پس هر چه بیشتر در برابر وضعیت نامطلوب سکوت کنید،‌ احتمال اینکه در آینده دست به مقابله بزنید کمتر می‌شود.

بنابراین از همان ابتدا، به فرزندانتان (خصوصا به نوجوانان) یاد بدهید که با دوری کردن از انجام کاری که از آن وحشت دارد، به هیچ جا نمی رسد و گاهی لازم است خود را برای انجام کارهای سخت تر آماده کند وگرنه چنین رفتاری در طولانی مدت به رکود و انفعال او منجر خواهد شد.

متاسفانه با بالا رفتن سن، این رفتار چنان در فرزندتان تثبیت می‌شود که دیگر حتی فکر مقاومت هم به سر او راه پیدا نمی‌کند، او به ترس‌های خود عادت می‌کند و آنها را بدیهی می‌پندارد.

پیله‌ای به دور خود می‌تند تا او را در برابر همه این ترس‌ها محافظت کند: و سرانجام به جایی می‌رسد که در ازدواجش مشکلی نیست، اما خوشحال هم نیست.

در شغلش نیازی به ریسک کردن ندارد، درآمدش آن قدر هست که احساس راحتی کند. البته توجیه هم دارد. «باید یک خانواده را سرپرستی کنم،‌ نمی‌توان ریسک کرد».

«برای عوض کردن شغل خود را پیر می داند». با خود می گوید «آنهایی که پیشرفت کرده‌اند وضع مالی‌شان از من بهتر بوده، دغدغه‌های من را نداشته‌اند».

سال‌ها می‌گذرد و می‌بیند که تغییر چندانی در زندگی‌اش رخ نداده. تنها کاری که باید بکند این است که باقی سال‌های زندگی‌اش را با رضایتی نسبی بگذراند و در پایان، سرش را روی زمین بگذارد؛ یعنی جایی که در امنیت کامل خواهد بود!؟

اما پشت پرده چه می‌گذرد؟ صداهایی هست. صداهایی که گاه و بیگاه می‌شنود و به او می‌گویند این همان زندگی نیست که می‌خواسته‌ای.

«تو دوست داری روابطت گسترده باشد. می‌خواهی جسمت سالم باشد؛ مهارت‌های جدید یاد بگیری، دنیا را ببینی، دوستانی خوب پیدا کنی، ‌به فقرا کمک کنی و در دنیای اطرافت تغییر به وجود آوری» و اگر او به این صداها گوش نکند و نادیده‌شان بگیرد،‌ تا زمان‌ ترک این جهان از دستشان خلاصی نخواهد داشت.

آنگاه باید چطور جواب این صداها را بدهد ؟ با دلش که می‌گوید این راه زندگی کردن نیست چه خواهد کرد؟ این صداها را چطور ساکت می‌کند؟

شاید با تماشای تلویزیون، ‌اضافه‌کاری‌های پی‌درپی یا پناه بردن به سرگرمی‌های مشغول‌کننده و شاید هم به غذا و… اما با چنین واکنشی، آگاهی او سیر نزولی طی خواهدکرد و از هویت انسانی و الهی و خود حقیقی خود دور خواهد شد.

آیا این سرنوشتی است که برای فرزندتان می خواهید؟!!!

چقدر شهامت داری؟ به فرزندتان یاد دهید به جای تبعیت از اطرافیان، گاهی هم به صدای درون خود گوش بدهد.

لازمه حرکت این است که بتواند در مقابل بخش مقاوم و مستبدِ وجود خود قیام کند، مثلا وقتی اضافه وزن خود را می‌بیند، اعتراف کند که دوست دارد ‌اندامی متناسب و جسمی سلامت داشته باشد و برای این کار تلاش کند.

وقتی موفقیت دیگران را می‌بیند و پنهانی غبطه می‌خورد بگذارد این غبطه آن قدر وجودش را پر کند تا به نیروی حرکت او تبدیل شود.

به او بگویید ناچار است گاهی از پیله انکارگرای خود بیرون بیاید و تنها در این زمان است که می‌تواند وسعت دنیا را با شهامت خود ببیند.

جرأت ما، بزرگی و کوچکی دنیای ما را برای تجربه کردن آن تعیین می‌کند و این همان چیزی است که لازم است به فرزندان خود بیاموزیم.

از ترس تا عمل به فرزندتان یاد بدهید که حتی پس از پذیرفتن چیزهایی که از رویارویی با آنها می‌ترسد، ممکن است بازهم حس ناتوانی‌ به سراغش بیاید.

اما شهامت واقعی مهارتی ذهنی است نه احساسی. به عبارتی لازم است با مشاهده و تفکر، بر تکانه‌های احساسی خود غلبه کند. البته گفتنش آسان است.

ممکن است منطق ما بگوید که صحبت کردن در برابر جمعیتی هزار نفری، هیچ خطر واقعی ندارد، اما ترس به هر صورت از راه می‌رسد و حس تهدیدی که از تخیل ما تغذیه می‌شود، ‌مانع از این می‌شود که داوطلب هر کاری شبیه این شویم.

یا ممکن است در شغل خود در حال پوسیدن باشیم اما نتوانیم جمله استعفا می‌دهم را به زبان بیاوریم. اما توجه داشته باشید که شهامت، مهارتی یادگرفتنی است.

همان طور که کسی بدون تمرین، ‌وزنه ۱۰۰ کیلویی را بلند نمی‌کند، ساده‌لوحانه است که فکر کنیم می‌توانیم با ترس‌های فلج کننده خود یک دفعه و با شدت عمل روبرو شویم.

مشاهده، اولین قدم است. به فرزندتان بگویید به خود نگاه کند؛ به کنش‌ها و واکنش‌ها و به رفتارهایی که از ترس ریشه گرفته‌اند.

می‌تواند همه ترس‌های خود را روی کاغذ فهرست و اولویت‌بندی کند و حالا زمان وزنه‌برداری است.

با وزنه‌های سبک‌تر شروع کند و رفته رفته به وزنه‌های سنگین‌تر رو ‌آورد. بنابراین اول سراغ ترس‌های کم‌اهمیت‌تر خود برود؛ مثلاً از صحبت در یک جمع کوچک تا اینکه بتواند در بین هزار نفر سخنرانی کند.

این روند تدریجی دو فایده دارد. یکی اینکه دیگر‌مانند گذشته از انجام کاری بخصوص فرار نخواهد کرد و دیگر اینکه خود را عادت می‌دهد تا در آینده با شهامت بیشتری عمل کند.

مسئله دیگر در رویارویی با ترس این است که فرزندتان درباره آنچه می‌ترسد شناخت بیشتری پیدا کند.

مثلاً اگر از رها کردن شغل خود و شروع یک کار آزاد می‌ترسد یا از رشته تحصیلی‌اش خوشش نمی آید، قبل از این که دست به عمل بزند، درباره این کار،‌ راه‌اندازی آن، وضعیت بازار، رقبا، سرمایه‌گذاری و یا در باره رشته‌های تحصیلی دیگر و… اطلاعات بیشتری به دست آورد.

می‌توانیم به کلاس‌های مرتبط برود، تا جای ممکن با افراد مؤثر ارتباط بگیرد و… همه این فعالیت‌ها کمک می‌کنند موقع شروع با جرأت و جسارت بیشتری دست به عمل بزند.

لازم است فرزندتان، خود را دائماً در معرض چالش‌های مختلف قرار دهد تا عادت جدیدِ رویارویی با خطرات و ترس‌ها، جایگزین رفتار انفعالی سابق شود.

ترس، دشمن ما نیست بلکه قطب‌نمایی است که با کمک آن می‌فهمیم در چه زمینه‌هایی باید رشد کنیم. زندگی به تعبیر «هلن کلر» یا یک ماجرای تهورآمیز است یا هیچ چیز نیست.

با روی گرداندن از خطرات نمی‌توان از آنها ایمن شد و توانا کسی است که رو به سوی تغییر کند و چون روحی آزاد تقدیرش را خود رقم زند.

رکسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره

زیباشو دات کام

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × یک =