سین هفتم هفت سین جهان
دنیا پر از سین است و شما می توانید از بی شمار سین های عالم، هر کدام را که خواستید بردارید. من اما از میان همه سین ها، سیمرغ را انتخاب می کنم.هرچند گنجشکی...
دنیا پر از سین است و شما می توانید از بی شمار سین های عالم، هر کدام را که خواستید بردارید. من اما از میان همه سین ها، سیمرغ را انتخاب می کنم.هرچند گنجشکی...
عروسی عید بود و عید، عروسی بود با دامنی از سبزه و چارقدی از شکوفههای صورتی سیب. دف میزد و میخندید و هلهله میکرد و میآمد.ما گوشهای از دامن عید را گرفتیم و پا...
عموی من زنجیرباف بود. او همه زمستان برف ها را به هم بافت و سرما را به سرما، گره زد و یخ را به یخ دوخت. و هی درختان را به زنجیر کشید و...
خداوند به جبرئیل فرمود:”به کهکشان برو و مشتی خاک بر گیر و بیا؛میخواهم آدم رابیافرینم.”جبرئیل رفت و همه کهکشان را گشت؛اما خاکی پیدا نکرد.هیچ کس به او خاک نداد.نه ناهید که عروس آسمان بود...
قطره دلش دریا میخواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته بود. هر بار خدا میگفت: از قطره تا دریا راهیست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا...
کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود بر صورت احساس . با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر...
گفتند: چهل شب حیاط خانهات را آب و جارو کن. شب چهلمین، خضر خواهد آمد. خانهام را رُفتم و روییدم و خضر نیامد. زیرا فراموش کرده بودم حیاط خلوت دلم را جارو کنم. گفتند:...
می گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته...
دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی...