آشیانه‌هایی بـالنــده بسازید

خانواده بالندههمه ما در زندگی خود لحظاتی را به یاد داریم که خانواده‌مان عملکرد صحیح و متناسب با ما یا با شرایط داشته‌اند. به موقع به دادمان رسیده‌اند یا  ما را در شرایط بد یاری داده‌اند. همچنین لحظاتی را به یاد داریم که در خانواده احساس بدی داشته‌ایم و  شاهد بوده‌ایم که خانواده‌مان عملکرد نامناسب یا ناشایستی داشته‌اند و نتوانسته‌اند درست تصمیم بگیرند یا درست عمل کنند. نتوانسته‌اند درست واکنش نشان دهند یا رفتار مطلوبی داشته باشند. گرچه خانواده‌، کوچکترین واحد اجتماع است اما مهمترین آنها هم هست. در خانواده است که شخصیت افراد شکل می‌گیرد و پایه‌های سلامت روان یا خدای ناکرده بیماری‌ها و اختلالات روانی و رفتاری گذاشته می‌شود. ما هر چه از خانواده و نقش آن بگوییم کم گفته‌ایم و همچنان جای سخن گفتن درباره خانواده وجود دارد. شاید شنیده باشید که می‌گویند دو نوع خانواده وجود دارد. خانواده بالنده و خانواده‌های غیر بالنده.  در خانواده بالنده شرایط برای رشد و بالندگی فرد فرد خانواده‌، از والدین گرفته تا فرزندان‌، فراهم است.

در چنین خانواده‌هایی احترام و ارزش دهی به علائق و خواسته‌ها وجود دارد. افراد به هم اعتماد دارند و اعتماد به نفس شان هم بالا است. هر کس می‌تواند بدون آنکه تحقیر یا تمسخر شود از نظرات و عقاید و خواسته‌های خود سخن بگوید. همه می‌توانند به حرف هم گوش کنند. گوش کردن واقعی. هر کس جایگاه و ارزش خود را دارد و کسی به خاطر خواسته‌ها یا احساسش زیر سوال نمی‌رود. اما خانواده‌های غیر بالنده درست برعکس‌اند. در‌این خانواده‌ها کسی ارزش حقیقی ندارد. اعتماد به نفس‌ها پایین‌اند. احترام وجود ندارد یا کمرنگ است. شرایط رشد فراهم نیست بلکه بیشتر نوعی خودکامگی و زور و اجبار وجود دارد. کسی به حرف کسی گوش نمی‌دهد یا واقعا گوش نمی‌دهد. افراد خانواده در ابراز نظراتشان آزاد نیستند و بدتر از همه‌این که کسی نمی‌تواند از احساس واقعی‌اش حرف بزند. اگر می‌خواهید خانواده بالنده‌ای داشته باشید باید همیشه نکاتی را مد نظر داشته و بدان عمل کنید. اولین رکن‌های هر خانواده‌ای زن و شوهر هستند. حتی قبل از آنکه زن و شوهر بچه‌دار شوند و خانواده شکل بگیرد لازم است خود آنها افرادی سالم و از نظر روانی پویا و بالنده باشند. در‌این جا می‌خواهیم بدانیم زن و شوهر پویا و بالنده به چه معناست؟

زن و شوهر درخانواده بالنده

یکی از دستاوردهای غم انگیز روانشناسان و متخصصین خانواده‌این است که زن و مردی که خود‌، از سلامت روان و رفتار برخوردار نباشند نمی‌توانند فرزندان سالم و بالنده داشته باشند. زن و مرد سالم ،علاوه براین که باید همه نشانه‌های سلامت را داشته باشند لازم است قبل از فرزندان به فکر بالندگی و موفقیت خود باشند. حتما تعجب می‌کنید و می‌گویید‌این طور که تبدیل می‌شوند به افرادی خودخواه و از خود متشکر! اما‌ این طور نیست. بچه‌ها از پدر و مادری که به خود توجه دارند و برای خود و نظرات و پیشرفت خود ارزش قائلند بسیار بیشتر چیز یاد می‌گیرند تا از پدر و مادری که خود را دوست ندارند و همه امید و آرزویشان موفقیت فرزندان است. معمولا فرزندان دسته دوم بسیار لوس و خودخواه  یا بی انگیزه بار می‌آیند. آنها حتی در زمانی که همه وسایل رفاهشان فراهم است تصور می‌کنند زیر فشارند. پدر و مادر خواهی نخواهی روی آنها بشدت متمرکزند و بدون توجه به نیازهای خود تنها نیازهای فرزندان خود را برآورده می‌کنند و خواهی نخواهی از آنها انتظار دارند که دگرگون شوند و ناگهان تبدیل شوند به یک انسان موفق و سرآمد. آنها الگوی مناسبی را به بچه‌ها نشان نمی‌دهند تا فرزندشان آنرا درونی کند و با آن همانند سازی کنند. الگویی که  به فرزندانشان نشان می‌دهند انسان درمانده و شکست خورده‌ای است که در زندگی به هیچ نرسیده و حالا دارند فرزندشان را مجبور می‌کنند تا به جای آنها  به جایی برسد! فرزند از چنین مادر و پدری بیزار است. او خود را در پرقو می‌بیند اما چه فایده؟ بیرون از پر قو‌، پدر و مادر ناکامی هستند که خودشان هیچ ندارند و برای خود کاری نمی‌کنند در عوض دارند او را وادار به موفقیت می‌کنند! در حالیکه موفقیت یک چیز اجباری و زوری نیست.

همانند سازی با والدین
فرزندان ما از سال‌های اولیه کودکی شروع به همانند سازی با ما می‌کنند. روانشناسان معتقدند در حالت عادی فرزند با والد همجنس خود همانندسازی می‌کند اما در برخی حالات که طرح آنها از حوصله‌این مقاله خارج است فرزند ما با والد غیر همجنس نیز در برخی ویژگی‌ها و رفتارها همانند سازی دارد. او آگاهانه یا نا آگاهانه همان کارهایی را انجام می‌دهد که ما انجام می‌دهیم. حتی الگوهای دیگر‌مانند دروغگویی، واکنش‌های عصبی و پرخاشگری، شادی یا‌اندوهناکی و بسیاری از رفتارهای ریز و درشت را از ما یاد می‌گیرد. بسیاری از مراجعینی که کودکانشان عصبانی می‌شوند، سر خود را به دیوار می‌کوبند، موهای خود را می‌کشند‌، فریاد می‌زنند‌، جیغ می‌زنند یا… در هنگام مراجعه به روانشناس و بررسی و تحلیل رفتارها متوجه می‌شوند که همه‌این رفتارها را کودک از خود آنها یا همسرشان آموخته‌، آنرا درونی کرده و به عنوان یک الگوی ثابت رفتاری‌، حالا دارد همه آنها را اجرا می‌کند! بنابراین هر آرزویی که برای کودکان و کلاً  برای فرزندانتان دارید اول باید خودتان به آن برسید. هر رفتاری که می‌خواهید فرزندتان داشته باشد باید اول خودتان آن را داشته باشید. اگر می‌خواهید فرزندتان راست بگوید باید خودتان راستگو باشید و اگر می‌خواهید رفتار پرخاشگرانه را از فهرست رفتارهای کودکتان حذف کنید نخست باید آنرا از فهرست رفتارهای خود پاک کنید

! ارتباط در خانواده

یکی از مباحث مهم و کلیدی در هر خانواده‌، میزان ارتباط و کیفیت رابطه‌ای است که بین افراد خانواده‌ایجاد می‌شود. هر فردی در خانواده احتیاج به توجه و محبت دارد. هیچکس از‌این قاعده مستثنی نیست. ممکن است فرزندان خصوصا در کودکی و نوجوانی نیاز بیشتری به محبت و توجه داشته باشند ولی پدر و مادر نیز نیاز به محبت و توجه دارند.‌این توجه و محبت‌، اگر بخواهد حقیقی باشد باید در پرتو یک رابطه بالنده و موثر ابراز شود نه بصورت ماشینی. در یک رابطه خوب‌، هر دو طرف رابطه‌، لذت می‌برند، یاد می‌گیرند و توجه و محبت دریافت می‌کنند و احساس رضایت می‌کنند. در یک رابطه خوب هر دو طرف بلدند خوب گوش بدهند‌، عمق موضوعی را که با آنها مطرح می‌شود درک کنند و می‌توانند در رفع مسائل به هم کمک کنند. پدر و مادر‌ها باید ژست سوپرانسان بودن خود را وقتی سوپر انسان نیستند کنار بگذارند‌، و به شکلی حقیقی در رابطه ظاهر شوند. آنها حل المسائل نیستند‌، بال ندارند و نمی‌توانند همه مشکلات خانواده و فرزندان را به تنهایی حل کنند. بلکه باید روش حل مسئله را به فرزندان بیاموزند.

گاهی بد نیست مشکلات را با فرزندان مطرح کنند و وقتی کمکی از دست فرزندشان بر می‌آید از کمک او بهره مند شوند.‌این بدین معنا نیست که باید بار خود را بر دوش  فرزندان خود بیاندازند. بلکه منظور رشد دادن فرزند در محیط و شرایط واقعی است. به هر حال فرزندان ما باید بدانند دنیا جایی است که در آن محرومیت‌، مشکلات‌، مسئله و ناکامی هم وجود دارد. ما نباید فرزندان‌مان را از مشکلات دور نگه داریم بلکه اگر پدر و مادر خوب و بالنده‌ای باشیم باید آنها را با روش‌های حل مشکلات و مسائل‌اشنا کنیم.‌این کار با برقراری ارتباط موثر و درست با آنها و حتی با برقراری یک ارتباط سالم و موثر با همدیگر (زن و شوهر) میسر می‌شود. اگر ارتباط برقرار کردن را بلد نیستید‌، قبل از هر کار دیگری در زندگی ‌، به یاد گرفتن آن بپردازید.

فرزندان شما همه زندگی شما نیستند!
یکی از باورهای غلط و مخرب در عالم پدر و مادر‌ها‌این است که تصور می‌کنند فرزندان آنها همه چیز زندگی شان هستند! ‌این باور غلط هم در فرزندان آنها احساس گناه و ناراحتی دائمی‌ایجاد می‌کند و هم وظیفه پدر و مادر بودن را برای خود آنها تبدیل می‌کند به وظیفه‌ای سخت و تنفرآمیز! انگار خود آنها ماشین‌هایی هستند که فقط باید به فکر بچه‌هایشان باشند. یک لحظه هم آرامش و آسایش ندارند و می‌خواهند همیشه درحال فراهم کردن همه چیز برای تنها چیزهای زندگی شان، یعنی برای فرزندانشان باشند!‌این باور غلط چنان در برخی از پدر و مادر‌ها شکل گرفته است که در گام‌های اول نمی‌توانند باور سازنده تری را جایگزین آن نمایند. باور به‌این که زندگی‌، از خود آنها هم انتظاراتی دارد. آنها به خداوند‌، به جهان و به همه کائنات مدیون‌اند و در مقابل همه نعمت‌ها، استعدادها و مواهبی که به آنها داده شده مسئولند. باید خود را شکوفا کنند. باید برای جهان کاری کنند و دین خود را ادا کنند اما متاسفانه چنین پدر و مادرهایی خود را ماشین‌هایی می‌دانند در خدمت فرزندانشان. آدم آهنی‌هایی که باید کار کنند باید از خود مایه بگذارند و خود را فدای فرزندانشان کنند. مطمئنا فرزندان ‌اینها با ‌این الگوهای ماشینی یا هرگز به موفقیتی نمی‌رسند و یا اگر هم ظاهرا تحصیل کنند یا در زندگی شغلی موفق شوند‌، در زندگی شخصی خود احساس شادی و آرامش نخواهند داشت و‌این چرخه معیوب‌، تا سالیان بعد همچنان تکرار می‌شود.

به فرزندان خود انگیزه بدهید
یکی  از مشکلات نسبتا عمومی والدین‌،‌ این است که می‌خواهند به زور و اجبار فرزندشان را به سمت انجام کارها، انجام تکالیف، درس خواندن، رفتن به کلاس‌های فوق برنامه و بسیاری امور دیگر سوق دهند. ‌این کار جدا‌ً اشتباه است. اگر انگیزه درونی برای کاری وجود نداشته باشد بایک بولدوزر هم نمی‌توانید فرزندتان را به جلو برانید! انگیزه باید از درون هر کس او را تشویق به پیشرفت  و یادگیری کند. متاسفانه والدین با تهدید، با تنبیه‌، با وعده‌های رنگارنگ، با نصیحت و‌ اندرز، با مقایسه، با کنترل و سختگیری و مشابه‌این‌ها در فرزندان انگیزه‌های اجباری و کاذب‌ ایجاد  می‌کنند. اما همه‌این کارها نه تنها‌ اشتباهند بلکه در نهایت ‌ایجاد انگیزه موثری نمی‌کنند.

در عوض بهتر است والدین به‌این مولفه‌ها توجه کنند:

اول: فرزندان خود را بشناسید. استعداد، توانمندی، آمادگی و ویژگی‌های شخصی و منحصر به فرد آنها را بشناسید و بر اساس آنها‌، بر اساس علائق و توانمندی هر یک، آنها را به سمت هنر یا دانشی که بدان گرایش دارند سوق دهید.
دوم: فرزندان را به جایزه عادت ندهید. منظور‌ این نیست که به فرزندانتان جایزه ندهید بلکه منظور‌ این است که انگیزه آنها را با شرط و شروط و پاداش و جایزه تحریک نکنید. انگیزه‌های درونی را پرورش دهید. مانند لذت بردن از انجام کار.
سوم: بیشتر از تایید‌های کلامی استفاده کنید. مثلا بگویید کار خود را خوب انجام دادی. معلوم است استعداد خوبی در ‌این کار داری و…‌این کار بسیار موثرتر از گذاشتن شرط و شروط است.
چهارم: از دخالت بیجا پرهیز کنید. خوب است که والدین فرزندانشان را در انجام کارها راهنمایی کنند اما دخالت بیجا و به عهده گرفتن مسئولیت کارهای آنها اصلا درست نیست.
پنجم: به فرزندانتان ابراز وجود را بیاموزید. داشتن فرزند منفعل که همیشه «چشم» بگوید شاید از نظر پدر ومادر خوب و راحت باشد. اما برای خود فرزند اصلا مناسب نیست. بدین ترتیب او خلاقیت‌اش را از دست می‌دهد و همیشه در حالت بلاتکلیف باقی می‌ماند. فرزند پرخاشگر هم یک مصیبت است. بنابراین در وسط‌این جاده حرکت کنید. نه انفعال و نه پرخاش. اجازه دهید  فرزندتان احساس و نظرش را آزادانه بگوید و بیان کند. هر جا لازم است استعداد و توانایی خود را مطرح کند. اما به شکل منطقی نه با پرخاش یا انفعال.‌ این را به فرزندتان یاد دهید. داشتن ابراز وجود سالم در خودتان‌، به فرزندانتان هم آن را خواهد آموخت.
خانواده خود را به خانواده‌ای بالنده تبدیل کنید. جایی برای رشد، شادی و لذت و تبادل محبت.(موفق باشید)

سپاس بیکران از رکسانا خوشابی کارشناس ارشد مشاوره بالینی

زیبــا شـــو دات کام

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. تبسم گفت:

    سلام خسته نباشید.عالیه

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 + 20 =